اطناب

"دارم رویا پردازی می کنم." این بدترین جمله ای بوده که در این چند ماه اخیر گفته ام و به محض اینکه از دهنم خارج شد متوجه قدرت تخریبش شدم. داشتم به علیرضا می گفتم دوست دارم یک کارگاه کوچک چوب داشته باشم و در آن هواپیماها و لنج های مینیاتوری بسازم. همین طوری خودم تنها هر روز صبح بیدار بشوم فن های داخل کارآگاه را روشن بکنم و همین طوری که رکابی پوشیده ام شروع کنم چوب سوهان زدن، آنقدر که بوی چوب کارگاه را پر کند. حتی وقتی ماهر تر شدم شاید توانستم از آن کشته ی های داخل باطری هم بسازم. یک صفحه هم درست می کنم داخل اینستاگرام و می نویسم قیمت در دایرکت. بعدا از کشورهای عربی هم سفارش می گیرم، یکی را میشناسم که کارهاش رو می فرسته اونور علیرضا گفت: اگه بخوای با پست بفرستی ممکنه آسیب ببینه. بعد گفت: من یه چند تا صفحه می شناسم که این طور کارهایی می کنند می تونی ازشون ایده بگیری. بعد گفت آدرسشون رو برات می فرستم خندیدم و گفتم: دارم رویا پردازی می کنم.
فکر اینکه تمام این مدت - چند ماهی بود که در فکرش بودم - در حال رویاپردازی بوده ام و هیچ وقت نمی خواسته ام عملی اش کنم همان موقع آمد در ذهنم. ناامید شدم. انگار قبل از اینکه این حرف را بزنم هیچ وقت فکر نکرده بودم که دارم خیال میبافم فقط. چیزی در ته قلبم ریخت پایین. 
خیلی وقت بود که رویاپردازی را گذاشته بودم کنار. آدم رویا پردازی بودم، خیلی. یک روز ترم سوم دانشگاه وقتی داشتم داخل روشویی خوابگاه صورتم را میشستم تصمیم گرفتم بگذارمش کنار. اما خیال مثل مورفین یا هر آرامش بخش دیگری عمل می کرد، ترک کردن سخت بود، حتی همان موقع در همان سرویس بهداشتی خوابگاه هم وقتی فکر کردم که از امروز خیال نمی کنم، چیزی در ته قلبم ریخت پایین.
حالا که به آخر شهریور نزدیک می شوم و احساس میکنم که باید فقط تا آخر همین ماه در این کار باشم حالم زارتر شده.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی